زندگی من:؟؟یا من کیستم؟؟17سالمه.بچه تبریزم.گذشته هااام خیلی پیچیده بود ولی حالا از زندگیم راضیم اگه یکی بهم میگف که تو1 ماه عوض میشم باورم نمیشد واسم یه جک میموند...................................................هر روزم پر از استرس و ترس وتجربه هایی که داشت پاکیمو به لجن و دین و اعتقادمو به شیطان پرستیییی میبرد...........................................هر روز باچندنفردوست میشدم میحرفیدم دگ واسم عادت شده بود.انقدسرم به خوش گذرونی و دوست شدن با اینو اون شده بود.که از خداواعتقاداتم دوربودممم ............. هرروز با خوونوادو دعوام میشد سره این کارام.نمدوووونمممم چرااینجوری شده بودممم.ازپسراپول میکشیدم اذیتشون میکردم........واس هوس باشون میحرفیدمممم.دگ خودمووووتولجن حل میکردم......................................((ولی دگه دختره خوبی شدم)) تااااا اینکه پسری به اسم علی جلو را هه منو مامانمو گرفت گفت عاشق دخترتووونممممممم....... مامانم ازش خوشش اومده بود یکمی با هم حرفیذیم منم بده چند سال عاشق یک نفر شدم.....فرداش رفتیم واسم سیم کارت خریدیم تا دگه شیطونی نکنممم......میدونین علی هم مثله من  گذشته ها پسره شیطونی بود ولی حالا پسره خوب و خاستنی شده.............الان هرچی به همدگ میگیم جز چشم چیزه دگه نمیشنویمممم....قراره عرض1ماه نامزد شیم.......باهم دگه روزای خوووبی سرکردیم ولی نمتونم همشو بگگمممممم حالش نی....ولی از فردااا هراتفاقی که میفته میگگگمممم....تا خاطره هامون ماندگگگار باشههه.راستی عمو علی24سالشه بچه تبریزه خیلی هم غیرتیه ولی بازم خوووشم میااااادددد بدشم خیلی هم دوستم دارههه.... این عکس هم عجقمههه.....<<توپول خودمه>>عاااااااشقتممم علی میپرستمت میخامت الاغ 8پااا